مخاطرات چهارگانه آمریکا و لزوم ریسک زدایی جهانی از آن
پدر سیاست بینالملل، اغلب از عبارات و اصطلاحات برای توصیف یک موقعیت یا رابطه استفاده میشود. بدین نحو، مسائل پیچیده ساده می شوند و مجال تفسیر بیشتر، از هر زاویه نگرشی بیشتر می شود. در دوره کنونی که به دلیل گسترش شبکه های اجتماعی دریافت اطلاعات و مفاهیم فرهنگی سطحی شده و عمق لازم را نمی یابد. افکار عمومی در معرض آسیب تحریف است بدون اینکه زمانی برای کشف بیشتر معانی واقعی، اصلاحات اشتباهات احتمالی یا تبیین منطق مفاهیم وجود داشته باشد.
یکی از نمونه های جدید کاربری سطحی مفاهیم برای تحریف افکار عمومی، استفاده از عبارت “ریسک زدایی”، است که از سوی غرب برای مقابله با چین ابداع شد و در بیانیه اجلاس هیروشیما G7 نیز که به تازگی برگزار شد بر آن تاکید کردند.
در اصل، کلمه “ریسک زدایی” اصطلاحی بود که در بخش های اقتصادی و مالی به کار می رفت که به معنای پیشگیری از خطر ضرر احتمالی است به نحوی که منجر به خلاصی از شر یک آسیب بزرگ بر بدنه اقتصاد شود. اما خانم وون درلین رئیس کمیسیون اروپا این تعبیر را وارد عرصه سیاست کرد.
رئیس کمیسیون اروپا در حالی که اذعان می کند “چین صلح جهانی را در عملکرد دیپلماتیک ترویج می کند و در تجارت کالا با اتحادیه اروپا غیرقابل جایگزین است”؛ اما همچنان ادعا دارد که چین خطراتی نیز دارد. درحالی که چین و اتحادیه اروپا دومین شریک تجاری بزرگ یکدیگر هستند و ارتباط بین این دو، آسایش و رفاه را برای قاره اوراسیا به ارمغان آورده است، درک دلیل اینکه چرا چین باید به عنوان یک خطر برای اتحادیه اروپا تعریف شود، دشوار است.
آمریکا نیز در یک کار تقریباً تیمی، به سرعت، مشتاقانه و بیدرنگ این واژه سازی اروپایی را تصاحب و اعلام کرد که برای تنظیم موضع خود در برابر چین، «ریسک زدایی» را به «جداسازی» ترجیح میدهد.
فارغ از اینکه آمریکا چگونه میخواهد ریسکزدایی کند، تفاوت بین “جدا شدن از چین” و “عدم ریسک در برابر چین” مانند تفاوت عنب و انگور است. آنها عبارت را تغییر می دهند فقط به این دلیل که اصطلاح “جداسازی” فروش خوبی نداشت و نیاز به برندسازی جدید است.
بدیهی است در مجال رسانه و خطاب به افکار عمومی لازم است تا تهدیدات تبیین شوند و در این خصوص لازم به یادآوری است که برای مدتهای متمادی و در طیف گسترده ای از مسائل، ایالات متحده به نحوی متمایز، برای خطرات جهانی بسترسازترین بوده است.
در تبیین خطر بحران باید گفت ایالات متحده که به عنوان سردسته سرمایه داری شناخته می شود، در واقع در ترویج بازار سرمایه وحشی و از بین بردن اقتصاد جهان استاد است. علاوه بر چندین بحران مالی که از ایالات متحده سرچشمه گرفته است، مشکل بدهی آمریکا هنوز هم روی اعصاب جهان امروز است. بحث به اصطلاح «توافق دو حزبی» از سوی آمریکایی ها تنها برای به تعویق انداختن «بمب ساعتی» بدهی آمریکا برای دو سال دیگر است. علاوه بر این، موقعیت ثابت دلار آمریکا به این معنی است که ایالات متحده همیشه می تواند قوانین را نادیده گرفته و هر زمان که بخواهد از اهرم مالی خود برای ایجاد سونامی بازار استفاده کند.
یکی دیگر از مخاطرات آمریکایی، خطر سرکوب است. سیاستمداران آمریکا بیش از حد مایلند به پشت پرده بروند و از مفهوم “امنیت ملی” برای سرکوب شرکت های دیگر کشورها استفاده کنند و در این کار هم استادند. از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۲۱، تحریم های آمریکا علیه کشورهای خارجی ۹۳۳ درصد افزایش یافته و بیش از ۴۰ کشور را هدف قرار داده است. اگر بازار بینالمللی واقعاً خواهان گردش آزاد و زنجیره تأمین بدون وقفه است، باید کارخانه ریسک سازی ایالات متحده را مدیریت کند تا اقتصاد جهانی سالمتر تضمین شود.
در خصوص خطر وقوع جنگ نیز طبق گزارش اخیر دانشگاه براون، جنگهای راهاندازی شده توسط ایالات متحده از سال ۲۰۰۱ تاکنون بیش از ۴٫۵ میلیون کشته برجای گذاشته است. دادههای عمومی نشان میدهد که بودجه نظامی آمریکا ۴۰ درصد از کل بودجه جهان را تشکیل میدهد. طنزهای تلخ رایج در شبکه های اجتماعی درباره عملیاتهای نظامی آمریکا در خاورمیانه نه تنها طمع و دزدی این کشور را آشکار میکند، بلکه قصد ایالات متحده برای حفظ هژمونی خود را نیز برجسته می سازد. آمریکا همواره سازوکار صلح جهانی را بر هم زده است.
خطر چندپارگی کشورهای جهان پس از پایان جنگ سرد نیز موضوعی است که دنیای امروز را تهدید می کند. جهان مشتاقانه منتظر چندجانبه گرایی مبتنی بر مشارکت و همکاری است. با این حال، ایالات متحده که در نوستالژی هژمونی خود فرو رفته است، به دنبال تقسیم جهان بر اساس ایدئولوژی جعل پنج چشم شامل آکوس، کواد و غیره است.
برای سخن گفتن از خطرات ناشی از تعامل و تجارت با چین، ابتدا باید چهار ریسک یاد شده از جانب ایالات متحده رسیدگی و خنثی شود. در غیر این صورت چگونه میتوانیم نظمی بینالمللی مبتنی بر قوانین عادلانه و امن داشته باشیم؟