فروختن آینده به بهای امروز

در حالی که تنها چند ماه تا پایان افق ۱۴۰۴ باقی مانده است، ایران با پرسشی بنیادی روبه‌روست: چرا به رؤیایی که دو دهه پیش برای خود ترسیم کرد، نرسید؟

سندی با عنوان چشم‌انداز بیست‌ساله در سال ۱۳۸۴ تدوین شد تا مسیر آینده کشور را تا سال ۱۴۰۴ روشن کند. هدف آن، ساختن ایرانی توسعه‌یافته، پیشرفته و با جایگاهی نخست در منطقه بود؛ کشوری با اقتصاد پویا، عدالت اجتماعی، محیط زیست سالم و مردم‌سالاری اقتصادی.

اما اکنون، داده‌ها و شاخص‌ها تصویری متفاوت و تلخ ترسیم می‌کنند؛ رؤیا هنوز روی کاغذ مانده است.

فاصله میان هدف و واقعیت

رشد اقتصادی ایران در دو دهه گذشته نه‌تنها پایدار نبوده، بلکه به‌شدت وابسته به درآمدهای نفتی مانده است. بخش بزرگی از منابع ارزی کشور صرف هزینه‌های جاری و جبران ناکارآمدی‌ها شد و سرمایه‌گذاری‌های مولد به حاشیه رفت. به بیان دیگر، برای حفظ امروز، آینده را فروختیم.

در نتیجه، اقتصاد ایران در چرخه‌ای از تورم مزمن، رکود عمیق و سقوط ارزش پول ملی گرفتار شده است. ریالی که زمانی نماد ثبات بود، امروز در برابر ارزهای خارجی ارزش خود را از دست داده و قدرت خرید مردم به‌شدت کاهش یافته است. طبقه‌ی متوسط در حال فرسایش است و شکاف طبقاتی هر روز عمیق‌تر می‌شود.

تورم بالا و نوسان‌های ارزی، نه‌تنها پس‌اندازها را بی‌ارزش کرده، بلکه حس امنیت اقتصادی را از میان برده است. جامعه به‌جای امید به آینده، درگیر بقا در امروز شده و این بحران اقتصادی به‌تدریج به بحران اجتماعی و اخلاقی نیز بدل گشته است.

وقتی معیشت دغدغه‌ی اصلی مردم باشد، ارزش‌هایی چون اعتماد، مشارکت و همبستگی اجتماعی نیز تضعیف می‌شوند. نابرابری، ناامیدی می‌زاید و بی‌اعتمادی به ساختارها را تشدید می‌کند.

در شاخص‌های بین‌المللی نیز عقب‌ماندگی ایران آشکار است. ترکیه، عربستان و امارات در مسیر رشد پایدار، جذب سرمایه و توسعه صادرات غیرنفتی پیش رفته‌اند، اما ایران سهم اندکی از اقتصاد منطقه دارد.
حتی در رتبه‌بندی اعتبار گذرنامه‌ها، ایران در میان پایین‌ترین‌ها قرار گرفته است؛ نشانه‌ای از انزوا و کاهش تعامل جهانی.

مردمی که از آینده کنار گذاشته شدند

قرار بود مردم سهام‌داران آینده این سرزمین باشند؛ اما در عمل، سهم آنان از تصمیم‌سازی به نظاره‌گری تقلیل یافت.

به جای توسعه با مشارکت واقعی جامعه، شعارها جای برنامه‌ریزی را گرفتند و تبلیغات جایگزین دیپلماسی عقلانی شد. فرصت‌های همکاری و سرمایه‌گذاری یکی پس از دیگری از دست رفت و ایران، به جای حضور در اقتصاد جهانی، به حاشیه رانده شد.

توسعه بدون مردم و عقلانیت، مسیری بن‌بست است. جهانی که با سرعت در حال تحول است، به کشورهایی که بر شعار تکیه کرده‌اند، رحم نخواهد کرد. در این میان، شکاف میان ملت و سیاست‌گذار، به مانع اصلی توسعه بدل شده است.

محیط زیست؛ دفتر حسابرسی حکمرانی

اگر بخواهیم کارنامه دو دهه‌ی اخیر را تنها با یک شاخص بسنجیم، محیط زیست گویاترین آینه است. خشکی رودخانه‌ها، فرونشست زمین، آلودگی هوا و کاهش آب‌های زیرزمینی، همه نشانه‌هایی از بی‌توجهی به اصول توسعه پایدار هستند.

براساس گزارش وزارت نیرو

در سال ۱۴۰۴، وضعیت منابع آب کشور ، بحرانی توصیف شده است. میانگین بارش سال آبی ۱۴۰۳-۱۴۰۴ نسبت به میانگین بلندمدت حدود ۳۹ درصد کاهش یافته و سطح پرشدگی سدهای کشور به حدود ۴۳ درصد رسیده است. این کاهش ورودی آب سطحی، فشار مضاعفی بر آبخوان‌ها و منابع زیرزمینی وارد کرده؛ به‌طوری‌که بیش از ۷۰ درصد دشت‌های کشور در وضعیت ممنوعه یا بحرانی قرار دارند و سطح آب زیرزمینی در برخی مناطق مرکزی سالانه تا یک متر افت می‌کند. برداشت بیش از حد از سفره‌های زیرزمینی، شور شدن و آلودگی منابع، و فرونشست زمین از پیامدهای مستقیم این روند است.

در مجموع، سال ۱۴۰۴ را می‌توان یکی از خشک‌ترین و نگران‌کننده‌ترین سال‌های اخیر در مدیریت منابع آب ایران است؛ سالی که تداوم سیاست‌های فعلی می‌تواند به نابودی بخشی از آبخوان‌های حیاتی کشور بینجامد.

اسف بارتر از این نمی شود که، بیش از ۸۰ درصد آبخوان‌های کشور در وضعیت بحرانی‌اند. زاینده‌رود و کارون که زمانی نشانه‌ی حیات بودند، امروز به یادآور ناکارآمدی تبدیل شده‌اند.

کلان‌شهرهایی چون تهران و اهواز ، کرج، اصفهان و….نیز با هوایی آلوده مواجه‌اند که هر سال جان هزاران نفر را می‌گیرد.

بنابراین محیط زیست، دفتر حسابرسی واقعی حکمرانی است؛ جایی که آمار و شعار نمی‌توانند واقعیت را پنهان کنند.

بحران در ساختار حکمرانی توسعه

ناکامی در تحقق چشم‌انداز ۱۴۰۴ را نمی‌توان صرفاً به تحریم‌ها نسبت داد. مشکل، ساختار تصمیم‌گیری و حکمرانی توسعه است.
تعدد مراکز تصمیم‌سازی، تغییرات مکرر مدیریتی، نبود نظارت مؤثر و موازی‌کاری نهادها، مسیر توسعه را منحرف کرده‌اند.
فساد، رانت‌جویی و بی‌ثباتی سیاست‌ها، نه‌تنها منابع را فرسوده، بلکه سرمایه‌ی اجتماعی را نیز از بین برده است.

تا زمانی که سیاست‌گذاری‌ها کوتاه‌مدت و بدون پاسخ‌گویی بماند، هیچ چشم‌اندازی—even با بهترین اهداف روی کاغذ—به نتیجه نخواهد رسید.

بازگشت به مردم، عقلانیت و طبیعت

در آستانه‌ی پایان چشم‌انداز ۱۴۰۴، زمان آن رسیده است که از توهم عبور کنیم و به واقعیت بازگردیم.
چشم‌انداز واقعی نه در اسناد رسمی، بلکه در چشمان نسلی است که باید در آینده‌ی این سرزمین زندگی کند.

برای ترمیم مسیر، سه ستون حیاتی باید دوباره بنا شود:

۱٫ بازگشت به مردم: اعتماد به جامعه، نهادهای مدنی و بخش خصوصی به‌عنوان نیروی محرکه‌ی توسعه.

۲٫ احیای محیط زیست: پذیرش این واقعیت که توسعه بدون طبیعت، خودویرانگر است.

۳٫ دیپلماسی عقلانی و تعامل سازنده: بازگرداندن ایران به جایگاه شایسته‌اش در منطقه و جهان.

آینده را نمی‌توان با وعده و شعار خرید، اما می‌توان با تصمیم‌های درست و شجاعت در پذیرش واقعیت از نو ساخت.
اگر امروز ندانیم چگونه تصمیم بگیریم، شاید فردا هوایی برای تصمیم‌گیری باقی نمانده باشد.

نویسنده: مسیحا اقتداریان

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا