تهدیدکننده واقعی توسعه جهانی کدام است؟ پکن یا واشنگتن؟
این روزها مردم چین در حال برگزاری هفتاد و پنجمین سالگرد تأسیس جمهوری خلق چین هستند. در ۷۵ سال گذشته، چین از یک کشور فقیر و عقب مانده به دومین اقتصاد بزرگ جهان تبدیل شده و توانسته حدود یک ششم جمعیت جهان را از فقر رها کند.
با این حال، تداوم روند توسعه چین در نگرش ایالات متحده نسبت به چین تغییر چشمگیری ایجاد نکرده و سیاستبازان آمریکایی با روی آوردن به روایتهایی نظیر «تهدید چین» و یا نظریاتی مانند «چالش چین» به طور فزاینده نگرانی خود نسبت به توسعه چین را نشان میدهند و در پی همین نگرانیها در تلاش برای متهم کردن چین به عنوان یک نیروی تهدیدکننده توسعه جهانی هستند.
چندی پیش یکی از مقامات سابق دولت آمریکا مدعی شد که چین قصد دارد ایدئولوژی خود را به بقیه جهان تحمیل کند و یک تهدید بی سابقه برای ایالات متحده است.
در چند سال گذشته، بسیاری از سیاستبازان آمریکایی همواره بر تهدید چین تاکید کردهاند اما توسعه چین دقیقاً چه چیزی را از ایالات متحده سلب کرده است؟
آن زمان که چین هنوز یک کشور فقیر و عقب مانده بود، ایالات متحده هرگز نسبت به «تهدید» ایدئولوژی چین برای جهان ابراز نگرانی نمیکرد اما به محض اینکه اقتصاد چین اوج گرفت، سیاستبازان آمریکایی شروع به اغراق در مورد «تهدید ایدئولوژیک» چین کردند.
با نگاهی به ۷۵ سال گذشته متوجه میشویم که اگر واقعا ایدئولوژی چین برای توسعه خود این کشور و پیشرفت جهان مضر بود، امروز چین نمیتوانست اینگونه سربلند در برابر آمریکا بایستاد و همین دست یافتن به توسعه نشان میدهد که ایدئولوژی چین به پیشرفت و توسعه جهان کمک میکند و دستاوردهای آن نیز این حقیقت را ثابت کرده است.
با وجود قرار گرفتن چین در جایگاه دومین اقتصاد بزرگ جهان، سرانه تولید ناخالص داخلی این کشور هنوز بسیار کمتر از ایالات متحده است. در سال ۲۰۲۳، سرانه تولید ناخالص داخلی چین حدود ۱۲ هزار ۷۲۰ دلار بود، در حالی که این رقم برای ایالات متحده در حدود ۷۶ هزار دلار بود که تقریباً شش برابر بیشتر است و به همین دلیل نیز چین باید همچنان باثبات در مسیر توسعه انتخابی خود پیش برود.
در متن رویکرد راهبردی سال ۲۰۲۰ ایالات متحده در مورد جمهوری خلق چین (۲۰ مه ۲۰۲۰) آمده که دولت چین «تلاشهای خود برای بهتر نشان دادن عملکرد نظام حکومتی خود نسبت به کشورهای توسعه یافته و غربی» را تسریع کرده است. بر اساس این فرضیه، چنین رقابتی باید به توسعه جهانی کمک کند و در واقع، تنها از طریق چنین رقابتی است که میتوانیم نشان دهیم که توسعه بشری شامل فرآیندهای متنوع است و هر کشوری حق دارد مسیر توسعه خود را انتخاب کند.
آیا اگر تعداد بیشتری از کشورها مانند چین از طریق خوداتکایی به توسعه برسند، برای بشریت خوب نخواهد بود؟ چین همواره به اصل عدم مداخله در امور داخلی سایر کشورها پایبند بوده و هرگز اقدام به صدور ایدئولوژی خود به سایر کشورها نکرده و در عین حال ثابت کرده که به عنوان یک کشور بدون کپیبرداری از مدلهای غربی نیز میتوان به اوج اقتصادی و پیشرفت اجتماعی دست یافت.
این رویکرد موفقیتآمیز چین، قدرت گفتمان و سلطه دیرینه غرب و به ویژه ایالات متحده را متزلزل کرده و در نتیجه چالش بزرگی را برای راهبرد جهانی ایالات متحده به وجود آورده است.
در شرایطی که الگوی توسعه و مسیر مورد حمایت ایالات متحده دیگر تنها الگوی صحیح برای کشورهای جهان نباشد، اساس استراتژی و نفوذ جهانی آمریکا متزلزل خواهد شد.
آن دسته از سیاستبازان آمریکایی که ادعا میکنند که ایدئولوژی چین یک تهدید است، در واقع به دنبال یافتن بهانهای برای تداوم سلطهطلبی واشنگتن هستند. بیرون آمدن عبارت «نظم بینالمللی مبتنی بر قوانین» از دهان سیاستبازان آمریکایی به معنای نظمی است که در آن ایالات متحده قوانین را صادر میکند و سایر کشورها باید از آنها اطاعت کنند. هر کشوری نیز که تلاش کند این نظم را به چالش بکشد، بدون توجه به هدفش از این کار، از سوی آنان متهم میشود که یک «تهدید ایدئولوژیک» است.
چین با انتخاب یک مسیر مناسب برای توسعه خود، به موفقیتهای بزرگی دست یافته و این موفقیتها نمیتواند دلیلی برای اهریمنی نشان دادن این کشور باشند. در واقع نپذیرفتن و به رسمیت نشناختن یک چین مرفه و باثبات از سوی آمریکا و تلاش ایالات متحده برای نشان دادن چین به عنوان مخالف و یا حتی یک دشمن برای آمریکا، یک تهدید بزرگ برای صلح و توسعه جهانی خواهد بود.