اهدای نشان فاتح؛ جهانی با طعم شکوفه گیلاس / شکوه خورشید پاییز، بر قله نیک نامی فاتح

جاودانگی در جهانی دیگر است اما در گیتی هم می توان جاودانه شد آن هم با یک شیوه؛ با نام . اگر آن نام نامی نیک باشد و جایی در دل زندگان برای خویش یافته باشد، نام او را در هر جای و به هر شیوه به نیکی می برند.پس فاتح همواره در نام زنده است و جای او در دل ها جاودانه مانده.

بوی پاییز روی پیراهن خورشید نشسته است و
خورشید با موهای بافته طلایی رنگش آرام از کمانه البرز کوه، این جوان رستاک قامت برون می آید، با همان طنازی پاییزانه اش!
امروز پیراهن چیندار شیدای آسمان دنیا، رنگین تر از کوچه پاییز روی دشت پلک ها یمان پهن می‌شود و گلابتون های موهایش ، پریشان روی نرد پیشانی نرگس چشم های خمارمان می نشاند تا با نسیم، تاس عشق بریزد… جفت پنج.
کوچه ها عطرتن پاییز را به خود گرفته اند و خش خش برگ های زرد چنارهای قد کشیده عریان تن، جهان را به تماشای رقص جهانشهر وامی دارند. بوی نمناک زمین های گردو آدم را یاد شعرهای باران خورده می اندازد آنجا که، شکوفه سیب ،بوسه لبان گیلاس را با نگاه گلابی های عاشق گره می زند تا طعم هرم نفس های زندگی را مزه کند.
گویا کوچه ها به مهمانی فانوس هایی آمده اند که، این گونه کنار چهاردری های رنگی طعم گس قهوه را با نم باران
می چشند!
امروز روزی دیگر است و زبان پاییز زبان عشق است از آفریننده زندگی و سروش پیک ایزدی نغمه خوان میشود میان هیاهوی کوچه ها، «در راه عشق وسوسه اهرمن بس است / پیش آی و گوش دل به پیام سروش کن
قدم به بستان دل می گذارم . ریسه های رنگی تاریخ، یک یک با هر نفسی و نگاهی خود را به آغوش چشم ها می سپارند تا شمع محفل مهر را خورشیدی دیگر بخشند. این جا جشنی برپاست ، و صدای پایکوبی ورقص کوزه ها آیین مهرورزی را به گوش های مان سروش می کنند..
شاید امروز روز دی بدین است و شکرانه دادار جهان!!!
امروز روز موعود است. میثاقی از جنس مهر و هنر و عشق و صلح. پروانه ها هم به جشن دل آمده اند و با خود تحفه جاودانگی نام را آورده اند. روی دست قاصدک ها طبق(سینی) انارصداقت است و سیب پاکی و امرودهای انسانیت؛
همه آنان که پاک سرشت اند آمده اند. صدای پای غرور محمدصادق فاتح را بر پهنه زیبای جهانشهر همه نیوشانند و به افتخارش صهبای جان مهر می نوشند.
سالن میلاد شهرداری در دل زمین های رونق یافته درختان سیب و گلابی و گردوی فاتح ، خودنمایی می کند و هلهله دستها را بر برگ برگ به پاییز نشسته درختان رزان می کند.
مجری با صدایی رسا نقاب از نهادان یزد بر می دارد و محمد صادق را، درشکه اخلاق و انصاف نیک از حجره پدر روانه دیاری از تجربه و دانش می کند.
قرار است او تاجری خوش‌نام شود و جهانی را به جهان عرضه کند.
گاهی میانه راه می بازد و گاهی زمین را سفینه آرزوهایش می کند و بوی عاشقی را حجره ای دیگر به مشام وجود آغشته می کند.
او اکنون رادمردی است که قرار است عروس خیال خود را ، برای رامش و آسودگی در مسیر زندگیش همراه کند.
رقیه خاتون دختر حاج محمد غضنفر ، شال خورشید را سر می کند و پیاله های مهر و عشق ورزی را به محمدصادق می نوشاند.
فاتح به دیار روستایی خیال انگیز و رستاک قدم می گذارد و نقطه عطف تاریخ تحول. کشاورزی، تولید، صنعت و تجارت در کرج را رقم می زند.
سرمایه اندیشه، نبوغ، همت ، بصیرت و علاقه مندی این جوان یزدی ، کرج را به اوج شهرت می رساند و فصل نوینی در زندگی خود و حیات اقتصادی ، اجتماعی ایران را به ارمغان می آورد.
آبادانی سر خط افکار فاتح می شود.
آبادانی جهان از دل سبز کرج کلید می خورد که به پیوست آن،
کارخانه جهان چیت ،
کارخانه روغن نباتی جهان، کارگاه بافندگی جهان، کارخانه یخ سازی جهان، کارخانه روغن موتور جهان، کارخانه پتوبافی جهان، شرکت صابون سازی جهان، کارخانه چای جهان،
کارخانه پشم بافی جهان،
کارخانجات گروه صنعتی جهان،
کارخانه پلاستیک آرمه
را تأسیس می کند.
مجری در میان کف زدن های از سر تحسین حضار برجسته
به وجد می آید و با نوایی دل‌انگیز واژه ها را ادامه می دهد.
احداث هکتارها باغ میوه ، اراضی مشتمل بر درختان جنگلی
احداث بیمارستان فاتح (شهید مدنی )
احداث ساختمان پیکار با بی سوادی
احداث آموزشگاه پرستاری
احداث خوابگاه دانشجویان
احداث دبستان فاتح و دبستان تعاونی جهان چیت
احداث آسایشگاه
احداث زورخانه
احداث باغ فاتح یا پارک تنیس
احداث مسجد حضرت رسول اکرم
احداث فنی و حرفه ای فاتح
و صدها خدمات دیگر که اگر بخواهیم ردیف کنیم قصه هزارویک شب می شود .

بنیاد فاتح جانی تازه به رگ های ذهن های برباد رفته از خدمات فاتح می دهد و برای ثبت خدمات قدم در مسیر گلستان اقدامات فاتح می گذارد که نتیجه اش آیین بزرگداشت محمدصادق فاتح و اهدای نشان فاتح به همیاران می شود.
دکتر حسین عسکری البرز پژوه و از یاران بنیاد فاتح وجودش را نمناک از باران اندیشه خیرخواهانه زنده یاد فاتح می کند و می گوید: آقای فاتح انسانی متعهد، اندیشه ورز و فردی است که در دوران عمر خود ، به باورهای دینی خود(تعالیم اسلام ) ایمانی راسخ دارد که بوستان زندگی در کرج را رونق بخشید و از خود موقوفات زیادی را به جا گذاشته است که اکنون نسل های پس از وی ، ارتزاق امور کنند.

ترویج فرهنگ کار و تلاش، کسب روزی حلال از تاسیس آموزشگاه های رایگان و ایجاد فرصت های شغلی اش در قالب صنایع مشهود است.
وی ادامه می دهد: فاتح در زمانه ای دیندار (مسلمان)بود که گفتمان فرهنگی حاکم بر حکومت وقت ، گفتمان ناسیونالیسم لیبرال بود. به همین جهت دینداری سنتی فاتح در حکومت پهلوی به ویژه دربار، مشتری نداشت.
دکتر مهراب رجبی دیگر البرز پژوه آرایه های سخن را با شعرکنار هم می چیند و در مورد فاتح ، چنین می گوید: گفتی ای پیک راستان خبر یار ما بگو
احوال گل به بلبل دستان سرا بگو
ما محرمان خلوت انسیم غم مخور
با یار آشنا سخن آشنا بگو
به گمانم ده ساله بود که آقای فاتح را در جشن تکریم ورزشکار کرجی آقای ابراهیم جوادی ، دیدم که اتفاقا شعر ز نیرو بود مرد را راستی
ز سستی کژی زاید و کاستی را در مورد ایشان استفاده کردند.
و اما .‌‌..ساخت مسجد حضرت رسول اکرم به همت این مرد بزرگ است که سازه آن در نوع خود بسیار زیبا و باشکوه است. بنظر نمی رسد که چنین مسجدی به این زیبایی بدون ستون و به شکل معبدگونه ای با سقف مقرنس در ایران باشد .


ادامه سخن را با مولانا روان می کند، کعبه را که هر دمی عزی فزود، آن ز اخلاصات ابراهیم بود….بدین معنا که جاودانگی عزت کعبه بواسطه معمار مخلص آن یعنی حضرت ابراهیم است. جاودانگی مسجد رسول اکرم پس از گذشت نیم قرن نیز بر اساس اخلاص جناب فاتح است که سراسر معناست.
میر جلال الدین کزازی نیز در بخشی گفت: در شگفت افتاده ام از مردی که در سالیان اندک زندگانی این همه شگفتی بیافریند مردی از یزد؛ یزد با ایزد با یزدان در پیوند است.
جاودانگی در جهانی دیگر است اما در گیتی هم می توان جاودانه شد آن هم با یک شیوه؛ با نام . اگر آن نام نامی نیک باشد و جایی در دل زندگان برای خویش یافته باشد، نام او را در هر جای و به هر شیوه به نیکی می برند.پس فاتح همواره در نام زنده است و جای او در دل ها جاودانه بمانده است.
کریمی محلاتی نیز گفت: آقای فاتح فردی موفق و از خیرین واقعی است.
دکتر عبدالهی استاندار نیز چنین گفت: در میان واقفان استان البرز ، نام زنده یاد حاج محمدصادق فاتح به عنوان یکی از پیشگامان وقف در این استان جلوه ای پرشکوه و پر تلالو دارد.
سخن ها زیاد است و انسان های نیک سرشت نیز از کاروان نیک نامی جا نمانده اند.
شکوه و جلال آیین با مراسم تجلیل و اهدای نشان فانح آذین بند محفل شد که برای نخستین بار این نشان اهدا می شد.
استاد بهروز رضوی، آیدا تیموری، دکتر عباس زارع، ایزد پل خوابی، حمید کریمی، دکتر عمادالدین،و حاج رضا رضایی
از جمله نیکو سرشتان دریافت نشان مهرفاتح بودند.
و اما گله مندم از تویی که فاخرین استانت را نادیده گرفتی و آنان را برچسب طاغوتی زدی آنهم متبادر از اندیشه ای مسموم نادانی!
تویی که در کوچه باغ های جهانشهر قدم میزنی، برای شاهراه هایش خط و نشان می‌کشی و نان رزومه مدیریتی ات را به رخ ها چون خط کشی ، سانت سانت نقاشی می کنی.
تو نیامدی چون شاید نتوانستی ادای دین کنی و یا نه، هضم خدمات برایت سخت بود و چون لقمه ای نجویده در گلوی ات ممکن بود گیر کند.
تو نیامدی شاید قد آرزوهایت به اندازه قد اندیشه های فاتح نبود و یا شاید او را رقیب خود می پنداشتی
همه آمدند همه حتا آنها که اهل این دیار هم نبودند اما تو نیامدی و سرت جای دیگری گرم بود.
یک سوال از تویی که جای ات را نیک ورزان و قدردانان گرفته بودند؛ آیا به خودت افتخار خواهی کرد و نیک نام خواهی بود ؟
باید اما تلاش های سازمان سیما منظر شهرداری را پاسداشت دستمریزاد آقای محمد ایل بیگی
همچنین از تمبر یادبود بزرگداشت حاج محمدصادق فاتح نیز رونمایی و این شکوه نیک نامی با برشی از وصیت نامه آقای فاتح به جوانان ایرانی در میان اندیشه خیس از بارش مهر در غروب روز سه شنبه هفدهم مهرماه ۱۴۰۳ به پایان رسید.
شرط موفقیت ، اجرای برنامه صحیح و استقامت و اراده ای قوی و پرهیز از بی بندوباری و تجمل پرستی و تقلیدهای بی جا است که البته نابرده رنج گنج میسر نمی شود. مراحل زندگی را با اتکا به نفس و پشتکار و حسن تفاهم طی نمایید و مطمئن باشید در هیچ یک از نقاط دنیا محلی برای کارو فعالیت بهتر از کشور عزیز ایران نیست…..

به قلم: مسیحااقتداریان ، خبرنگار، گزارشگر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا